رابرت لوکاس جونیور یک اقتصاددان آمریکایی است که به خاطر کارهایش در زمینه اقتصاد کلان، به ویژه در زمینه انتظارات عقلایی، شناخته می شود. او در سال ۱۹۹۵ برنده جایزه نوبل اقتصاد شد.
لوکاس در سال ۱۹۳۷ در کولومبوس، ایندیانا متولد شد. او در دانشگاه شیکاگو تحصیل کرد و در سال ۱۹۶۴ دکترای خود را در اقتصاد از این دانشگاه دریافت کرد. پس از آن، او در دانشگاه های کارنگی ملون، یوتا و شیکاگو تدریس کرد.
کار اصلی لوکاس در زمینه اقتصاد کلان بود. او با مطرح کردن انتظارات عقلایی به عنوان جایگزینی برای انتظارات تطبیقی، یک انقلاب در فکر اقتصادی ایجاد کرد. این ایده که افراد به طور فعال اطلاعات موجود را برای پیش بینی متغیرهای اقتصادی کلان استفاده می کنند، بر خلاف فرض قبلی که آنها صرفاً از الگوهای گذشته پیروی می کنند.
لوکاس همچنین به خاطر کار خود در مورد محرک های اقتصادی و سیاست های پولی شناخته می شود. او استدلال کرد که سیاست های پولی تأثیر محدودی بر تولید و اشتغال دارند و در عوض بیشتر روی تورم تأثیر می گذارند. این ایده ها بر سیاست گذاری اقتصادی در سطح جهان تأثیر زیادی داشتند.
در مجموع، دستاوردهای تحقیقاتی رابرت لوکاس نقش مهمی در شکل دادن به رویکردهای مدرن اقتصاد کلان ایفا کرده اند.
نظریات و ایده های رابرت لوکاس بر سیاست گذاری اقتصادی در بسیاری از کشورها تأثیر گذاشته است:
ایالات متحده آمریکا: لوکاس بر سیاست های اقتصادی دولت های آمریکا در دهه های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ تأثیر زیادی داشت. ایده های او در مورد سیاست پولی و نقش محدود آن در تحریک تولید و اشتغال شکل گیری سیاست های ضد تورمی را تسهیل کرد.
انگلستان: در انگلستان نیز نظریات لوکاس در سیاست گذاری اقتصادی دهه ۱۹۸۰ تحت نخست وزیری مارگارت تاچر نقش مهمی ایفا کرد. اصلاحات اقتصادی محوری تاچر مبتنی بر ایده های لوکاس در مورد محدودیت های سیاست های دولتی بود.
کشورهای در حال توسعه: بسیاری از کشورهای در حال توسعه نیز از ایده های لوکاس در مورد سیاست های پولی و انتظارات عقلایی استفاده کردند. این ایده ها به عنوان بخشی از برنامه های اصلاحات اقتصادی در این کشورها مورد توجه قرار گرفت.
اتحادیه اروپا: در سطح اتحادیه اروپا نیز نظریات لوکاس در مورد سیاست پولی و نقش آن در کنترل تورم بر سیاست گذاری بانک مرکزی اروپا تأثیرگذار بود. این ایده ها به توسعه یک چارچوب پولی ضد تورمی کمک کرد.
بنابراین به طور خلاصه، ایده های تأثیرگذار لوکاس در اقتصاد کلان باعث شد که سیاست گذاران در بسیاری از کشورها به سمت رویکردهای ضد تورمی و محدود کردن دخالت دولت در اقتصاد سوق پیدا کنند.
از منظر تأثیر نظریات لوکاس، کشورهای در حال توسعه تا حدودی بیشتر تحت تأثیر این ایده ها قرار گرفته اند:
کشورهای در حال توسعه معمولاً با چالش های تورمی و عدم ثبات اقتصادی بیشتری مواجه هستند. ایده های لوکاس در مورد انتظارات عقلایی و سیاست های پولی ضد تورمی بنابراین برای این کشورها جذابیت بیشتری داشت.
این کشورها اغلب تحت فشار نهادهای مالی بین المللی مانند صندوق بین المللی پول برای اجرای برنامه های اصلاح اقتصادی قرار داشتند. این برنامه ها معمولاً بر اساس رویکردهای نئولیبرال مبتنی بر ایده های لوکاس طراحی شده بود.
در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، سنت و پیشینه نظری اقتصادی کشورهای در حال توسعه کمتر بود. بنابراین ایده های نوظهور لوکاس به راحتی در این زمینه نفوذ کرد.
همچنین فشارهای خارجی و نیاز فوری این کشورها به تثبیت و رشد اقتصادی باعث شد که سیاست گذاران به راحتی ایده های لوکاس را در دستور کار خود قرار دهند.
بنابراین می توان گفت که نظریات لوکاس به دلیل ماهیت جذاب و مناسب آن ها برای مشکلات اقتصادی کشورهای در حال توسعه، در این کشورها نفوذ و اثرگذاری بیشتری داشته است.
نظریات لوکاس همچنان در سیاست گذاری اقتصادی بسیاری از کشورهای در حال توسعه مورد توجه و تأثیر قرار دارند، هرچند که شدت این تأثیر در طول زمان کاهش یافته است:
با این حال، از اواخر دهه ۱۹۹۰ به بعد، انتقادهای زیادی نسبت به رویکردهای نئولیبرال و کارایی آن ها در کشورهای در حال توسعه مطرح شده است. این امر باعث شده تا بخشی از تأکید بر نظریات لوکاس کاهش یابد.
امروزه، سیاست گذاران در این کشورها تلاش می کنند تا در کنار ابزارهای سنتی اقتصاد کلان، به نهادها، سیاست های بخشی و توزیعی نیز توجه بیشتری داشته باشند. در نتیجه، نظریات لوکاس به تنهایی دیگر همچون گذشته محوریت ندارند.
با این حال، همچنان برخی از مفاهیم کلیدی لوکاس مانند نقش انتظارات عقلایی در اثربخشی سیاست های پولی، در سیاست گذاری های اقتصادی این کشورها مورد توجه قرار دارد.
بنابراین می توان گفت که نظریات لوکاس همچنان حضور و تأثیر دارند، اما این تأثیر به طور فزاینده ای در مجموعه رویکردهای سیاست گذاری تلفیق می شود و دیگر به تنهایی محوریت ندارند.